غزل شماره 69 فال حافظ : کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست نویسنده: دایان شاپ 2020-08-28 ارسال دیدگاه غزل فال شما : کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیستدر رهگذری کیست که دامی ز بلا نیستچون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینانهمراه تو بودن گنه از جانب ما نیستروی تو مگر آینه لطف الهیستحقا که چنین است و در این روی و ریا نیستنرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشممسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیستاز بهر خدا زلف مپیرای که ما راشب نیست که صد عربده با باد صبا نیستبازآی که بی روی تو ای شمع دل افروزدر بزم حریفان اثر نور و صفا نیستتیمار غریبان اثر ذکر جمیل استجانا مگر این قاعده در شهر شما نیستدی میشد و گفتم صنما عهد به جای آرگفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیستگر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوتدر هیچ سری نیست که سری ز خدا نیستعاشق چه کند گر نکشد بار ملامتبا هیچ دلاور سپر تیر قضا نیستدر صومعه زاهد و در خلوت صوفیجز گوشه ابروی تو محراب دعا نیستای چنگ فروبرده به خون دل حافظفکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست پخش آنلاین این غزل تعبیر فال شما : این روزها هرچه بیشتر تلاش می کنید بیشتر خسته می شوید و کمتر نتیجه می گیرید. هرچه شما در وصال یار سماجت به خرج می دهید او بیشتر از قبل از شما دور می شود. غصه نخورید، شاید سرنوشت اینگونه برای شما مقدر شده، گاهی جز صبر و امیدواری نمی توان کاری کرد.از خداوند برای حل مشکلات یاری بخواهید، به او توکل کنید و امیدتان به خدا باشد، با توسل به خدا و قرآن انشالله بهترین اتفاقات برای شما خواهد افتاد. زندگی صحنهای از غمها و شادیهاست. خودت را بیش از این خسته مکن که هرچه تو در فکر وصال هستی، او در حال فرار از این وصلت است پس اصرار و پافشاری سودی ندارد. شاید تقدیر اینگونه بوده است. از سختیها و گرفتاریها نمیتوان دوری کرد ولی با صبر و تحمل میتوان به سلامت رد شد. دست به دعا شوید که دعا کلید آرامش قلبهاست. نتیجه فال شما: ۱- خواجه در بیت اول به صراحت می فرماید ( هرکه را بینی درخم گیسوی گره گیر محبوب گرفتار است و کسی را نمی توان یافت که در گذرگاه او دام بلایی یادام عشقی گسترده نباشد ) خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل۲- انتظار فایده ندارد دست به اقدام بزن و بایکی از فامیل یا دوستان که مورد اعتماد است مشورت کن و راهکارهای عملی برای این نیت پیدا کنید که شرط اجرای آن درایت و کیاست و فعالیت و پیگیری می باشد رقیبان زیاد چشم به شما دوخته و متوجه شما می باشند که ممکن است آنان فرصت طلایی را از شما بگیرند۳- ازحس ششم خود که بسیار قوی و کارساز است استفاده کن و دراین راه با استواری و پایداری گامبردار۴- مقام یاثروتی درانتظار شماست که قدری تلاش و کوشش لازم دارد پس اقدام کنید حتماً کامیاب خواهید شد۵- مسافر فعلاً نمی آید و سفر کرده از خود خبر شادی آفرینی می دهد خرید عالی است ولی فروش ضرر دارد کسب و کار و ثروت شما افزایش می یابد بقه شرط آنکه نذرهای خود را ادا کنید و به پدر و مادر توجه داشته باشید۶- شخصی دراین هفته به شما بی محبتی کرده و نارو زده است او قصد خیانت نداشته بلکه انسانی دست و پا شکسته و بی توجه می باشد او خود متوجه این اقدام شده و شرمنده می باشد۷- چیزی را از دست می دهید ولی به زودی هدیه ای و ملاقاتی با شخصی مهم دست خواهد داد که بسیار سودمند است۸- ترفیع می یابید اما موجب حسادت دیگران می شوید مواظب سخن چینان و دشمنان باشید که با هوشیاری همه را شیفته خود خواهید کرد پس جای هیچ گونه نگرانی نیست شرح ابیات غزل: 1.کسی نیست که در برابر زلف خمیده تو فروتن و تسلیم نباشد؛ رهگذری وجود ندارد که این دام بلا – زلف تو – در آن نباشد.2.چون جاذبه چشم تو از مردم گوشهنشین دلربائی میکند؛ گناه از ما نیست که به دنبال تو میآئیم.3.چهرهٔ تو همانا آئینهای است که لطف خدا در آن منعکس شده؛ در حقیقت چنین است و در این گفته هیچگونه ریا و تزویر نیست.4.زاهد مرا از روی تو پند میدهد، چه بیشرم است: نه از خدا خجالت میکشد و نه از روی زیبای تو.5.به خاطر خدا زلف خود را پیرایش مکن؛ زیرا شبی نیست که با باد صبا جدال و کشاکش نداشته باشیم.6.به سوی ما برگرد ای دلبری که روی تو مانند شمع دل ما را روشن میسازد؛ زیرا بدون چهرهٔ تو اثری از صفا و روشنائی در بزم حریفان نمانده است.7.التفات به غریبان سبب ذکر خیر میشود؛ عزیزم مگر چنین رسمی در شهر شما نیست.8.دیروز میرفت و گفتم که ای بت زیبا به عهد و پیمانی که بستهای وفا کن؛ گفت سرور من، فکر تو خظاست، در این عهد و پیمانی که بستهام وفاداری نیست.9.اگر من پیر مغان را به عنوان قطب و راهنمای خود برگزیدهام چه تفاوتی دارد؛ هیچ سر آدمی وجود ندارد که از اسرار آفریدگار چیزی در آن نباشد.10.عاشق اگر فشار و سرزنش مردم را تحمل نکند چه کند؛ هیچ پهلوانی نمی تواند در برابر سرنوشت بایستد – سرنوشت عاشق تحمل سرنوشت و ملامت بوده.11.در معبد زاهد و در خلوت صوفی؛ محراب دعائی غیر از گوشهٔ ابروی تو نیست.12.ای کسیکه پنجه به خون دل حافظ فرو بردهای؛ مگر از حمیّت قرآن و خدا بیمی نداری. کمی بیشتر در خصوص غزل فال تان بدانید: 1. ای یار! همه عاشق و گرفتار تواند؛ زلف پُر چین و شکن تو مانند دام بلایی است که بر سر راه عاشقان گسترده شده و کسی را نمی توان یافت که بر سر راهش دام عشقی نباشد.2. آنجا که جاذبه ی نگاهت، دل زاهدان و گوشه نشینان را می برد و عاشق می کند، اگر ما در پی دل همراه تو شدیم، گناه ما نیست؛ بلکه گناه از چشم مست توست که این گونه راهزن دل شده است.3. ای معشوق! چهره ی زیبای تو آینه ای است که لطف و رحمت حق در آن نمایان است و البته چنین است و در این سخن هیچ گونه ریا و تزویر نیست؛ آری خلقت تو تجلی لطف پروردگار است.4. ای یار! گل نرگس در آرزوی تقلید از چشم خمار و مست توست؛ آفرین بر این چشم که حتی نرگس را وادار به تقلید کرده است! وای چه چشمی! گل نرگس چه بی حیاست که می خواهد مانند این چشم به نظر برسد.5. ای معشوق! تو را به خدا موهایت را شانه نزن که بوی خوش آن را باد صبا -پیک عاشقان -به سوی ما می آورد و ما را به ناله و فریاد وا می دارد.6. ای یار! ای شمع دل افروز! به سوی ما بازگرد؛ زیرا بدون روی زیبای تو در مجلس عاشقان باده نوش دیگر نور و روشنی و صفا نیست.7. غمخواری غریبان و آوارگان، سبب ذکر خوش و خوشنامی است؛ ای جان! مگر این قاعده و روش در شهر شما مرسوم نیست که توجهی به این عاشق غریب نمی کنی؟8. معشوق دیروز بر من گذشت. به او گفتم:ای بت زیبا! به عهد و پیمانی که بسته ای وفا کن. او در پاسخ گفت:ای خواجه! این فکر تو خطاست؛ در این عهد وفا یافت نمی شود.9. اگر من، پیر مغان را راهنما و مرشد خود قرار دادم و از دستورهای او پیروی می کنم، چه اشکالی ندارد؟ هر دلی راهی به حق دارد و سرّی از اسرار الهی در هر سری هست.10. اگر عاشق، بار سرزنش مردم را به جان نخرد و تحمل نکند، چه کار می تواند بکند؟! هم چنان هیچ دلاوری یافت نمی شود که سپری در برابر تیر سرنوشت داشته باشد؛ عاشق شدن، تیر قضای الهی است که بر دل عاشق می نشیند و انسان، هر چند دلیر و جنگ آور باشد، نمی تواند خود را از آسیب تیر قضا در امان نگه دارد.11. در عبادتگاه زاهد و در کنج خلوت صوفی، جز گوشه ی ابروی معشوق، محراب دعا و عبادتی یافت نمی شود؛ همه در آرزوی وصال یارند و همه عاشق حقتند و هر کس به طریقی عبادت می کند.12. ای کسی که دست به خون دل حافظ فرو برده ای! مگر از غیرت خدا نمی ترسی و شرمی از قرآنی که در سینه ی حافظ است نداری که این گونه خونریز و عاشق کُش هستی؟! شرح غزل : وزن غزل: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)۱ کسی نیست که در برابر زلف خمیده تو فروتن و تسلیم نباشد؛ رهگذری وجود ندارد که این دام بلا – زلف تو – در آن نباشد.افتاده: زمینخورده، فروتن، متواضع.دوتا: دو دانه، خمیده، منحنی و همین معنی در بیت موردنظر است.یعنی با اینکه زلف تو خمیده و منحنی است، همهکس در برابر آن خم میشوند و فروتنی میکنند و از هر راه که برویم در این دام خواهیم افتاد.۲ چون جاذبه چشم تو از مردم گوشهنشین دلربائی میکند؛ گناه از ما نیست که به دنبال تو میآئیم.یعنی ما که گوشهنشین بودیم و دنبال کسی نیفتاده بودیم. اما وقتی چشم تو دل از ما میبرد ما پی خود میآئیم. پس گناه از چشم توست که دل ما را برده.و باتوجه به اینکه دنبال یا دنباله به معنی گوشه بیرونی چشم نیز هست این معنی ایهامی بدست میآید که ما مثل دنباله چشم تو همه جا با تو هستیم.مصراع دوم تضمین مصراع اول این بیت سعدی است:دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست با غمزه بگو تا دل مردم نستاند[۱]۳ چهرهٔ تو همانا آئینهای است که لطف خدا در آن منعکس شده؛ در حقیقت چنین است و در این گفته هیچگونه ریا و تزویر نیست.مگر: البته، همانا.اشاره به مذهب ارباب تجلی دارد که معتقدند مخلوق آئینه جمال خالق است.۴ زاهد مرا از روی تو پند میدهد، چه بیشرم است: نه از خدا خجالت میکشد و نه از روی زیبای تو.یعنی زاهد مرا پند میدهد که از نگاه کردن به روی تو پرهیز کنم.۵ به خاطر خدا زلف خود را پیرایش مکن؛ زیرا شبی نیست که با باد صبا جدال و کشاکش نداشته باشیم.عربده: تندخوئی، بدمستی، نعره و فریاد.پیراستن: کم کردن برای خوبی و زیبائی، اصلاح کردن.میگوید وقتی زلف را برای زینت و اصلاح برهم میزنی، باد صبا بوی آن را به مشام ما میرساند، و شبی نیست که از حسادت اینکه باد با زلف تو مغازله کرده با او جدال و عربده نداشته باشیم.نیز به این معنی اشاره دارد که با باد بوی زلف تو را منتشر میکند و مردم را به اسرار عشق و جایگاه معشوق من واقف میسازد، از این جهت با باد صبا مجادله دارم.۶ به سوی ما برگرد ای دلبری که روی تو مانند شمع دل ما را روشن میسازد؛ زیرا بدون چهرهٔ تو اثری از صفا و روشنائی در بزم حریفان نمانده است.حریفان: همپیالهها، حریفهای بادهپیما.مقصود اینکه روی تو مانند شمعی مجلس عیش را روشن میساخت و حالا که نیستی مجلس تاریک شده و اثری از صفا و روشنائی در آن نیست.۷ التفات به غریبان سبب ذکر خیر میشود؛ عزیزم مگر چنین رسمی در شهر شما نیست.تیمار: خدمت و غمخواری، فکر، اندیشه.و تیمار غریبان از این جهت سبب ذکر خیر میشود که غریب وقتی به شهر خود باز می گردد از نیکوئیهائی که دربارهٔ او شده سخن میگوید و سبب شهرت نیکوکار میگردد. پس از تمهید این مقدمه گوید مگر در شهر شما چنین رسمی نیست که از غریبان پذیرائی کنند.۸ دیروز میرفت و گفتم که ای بت زیبا به عهد و پیمانی که بستهای وفا کن؛ گفت سرور من، فکر تو خظاست، در این عهد و پیمانی که بستهام وفاداری نیست.عهد را در مصراع دوم پیمان معنی کردیم ولی ایهامی هم به معنای عصر و زمانه دارد و در این معنی مفهوم مصراع این که: گفت سرور من اشتباه میکنی در زمانهٔ ما رسم وفاداری وجود ندارد.۹ اگر من پیر مغان را به عنوان قطب و راهنمای خود برگزیدهام چه تفاوتی دارد؛ هیچ سر آدمی وجود ندارد که از اسرار آفریدگار چیزی در آن نباشد.شاعر برای مبارزه با قشریون به روش ملامتیان با آنچه در نظر اهل ظاهر عزیز است مخالفت میورزد، و برای خود پیری بیپروا، همتای مغان زردشتی و شیخ صنعان در نظر میگیرد. این بیت جواب شاعر است به آنها که از تکرار پیرمغان در غزلها دلآزرده شدهاند. میگوید از هر مذهب و طریقهای میتوان راهی به سوی حق و حقیقت جست، پس اگر من پیرو پیر مغان شدهام چه تفاوتی با طرق دیگر دارد. خداوند در سر هر بنده خود رازی از وجود خود نهاده تا از آن طریق به او متصل شود.مضمون از لحاظ معنی با حدیث معروف: «الطُّرُق اِلی الله بِعَدَدِ اَنفاسِ الخلایق» انطباق دارد، صرف نظر از اینکه شاعر به آن نظر داشته یا خیر. نیز اشاره به مضمون آیه انا عرضنا[۲] دارد که به موجب آن خداوند امانت عشق را به آدم عطا کرد. پس پیر مغان هم از سلالهٔ آدم است و از سرّ عشق الهی در سر او نیز چیزی به امانت نهاده شده است.۱۰ عاشق اگر فشار و سرزنش مردم را تحمل نکند چه کند؛ هیچ پهلوانی نمی تواند در برابر سرنوشت بایستد – سرنوشت عاشق تحمل سرنوشت و ملامت بوده.۱۱ در معبد زاهد و در خلوت صوفی؛ محراب دعائی غیر از گوشهٔ ابروی تو نیست.محراب: جائی در مسجد که امام در آنجا نماز میگذارد، قبله.هلال ابروی معشوق را به منحنی طاق محراب تشبیه کرده، میگوید در آنجا که زاهد عبادت میکند و آنجا که صوفی به ریاضت میپردازد، هر دو راز و نیازشان متوجه گوشه ابروی معشوق است.۱۲ ای کسیکه پنجه به خون دل حافظ فرو بردهای؛ مگر از حمیّت قرآن و خدا بیمی نداری.غیرت: رشک، حمیت.از حافظ، علاوه بر نام خود، به قرینهٔ قرآن، معنای لغوی آن را که ازبردارندهٔ قرآن است در نظر دارد. به معشوق میگوید آن که حافظ قرآن است در نزد خدا ارج و قربی دارد، تو که چنگ به خون دل او فرو بردهای باید بیمناک باشی که قرآن و خدا به حمایت او برخیزند و ترا مورد بیمهری قرار دهند.«چنگ به خون دل فرو بردن» کنایه از سرخ کردن ناخنها و نوک انگشتان برای آرایش نیز هست چنانکه در این بیت سعدی آمده:به خون عزیزان فرو برده چنگ سر انگشتها کرده عناب رنگ[۳]و با این معنی مفهوم بیت اینکه تو که با خون دل حافظ سر انگشتان خود ر ا سرخ و زیبا کردهای مگر از غیرت و ناموس قرآن و خدا بیم نداری که این اندازه گستاخی میکنی. ——————————————————————————[۱] ) سعدی… کلیات… ص ۴۹۰[۲] ) آیهٔ ۷۲ سورهٔ الاحزاب (۳۳).[۳] ) سعدی، … کلیات… ص ۱۶۷.غزل به قلم علامه قزوینی : کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیستدر رهگذر کیست که دامی ز بلا نیستچون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینانهمراه تو بودن گنه از جانب ما نیستروی تو مگر آینه لطف الهیستحقا که چنین است و در این روی و ریا نیستنرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشممسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیستاز بهر خدا زلف مپیرای که ما راشب نیست که صد عربده با باد صبا نیستبازآی که بی روی تو ای شمع دل افروزدر بزم حریفان اثر نور و صفا نیستتیمار غریبان اثر ذکر جمیل استجانا مگر این قاعده در شهر شما نیستدی میشد و گفتم صنما عهد به جای آرگفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیستگر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوتدر هیچ سری نیست که سری ز خدا نیستعاشق چه کند گر نکشد بار ملامتبا هیچ دلاور سپر تیر قضا نیستدر صومعه زاهد و در خلوت صوفیجز گوشه ابروی تو محراب دعا نیستای چنگ فروبرده به خون دل حافظفکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست غزل به قلم عطاری کرمانی : کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست درهگذر کیست که دامی زبلا نیستروی تو مگر آینهلطف الهیست حقاکه چنین است ودرین روی و ریانیستزاهددهدم پندزروی تو زهی روی هیچش زخداشرم و زروی تو حیا نیستای شمع سحر گریه به حال من و خود کن کاین سوزنهانی نه ترا هست و مرانیستاز بهر خدا زلف مپیرای ه مارا شب نیست که صدعربده با باد صبا نیستباز آی که بی روی تو ای شمع دل افروز دربزم حریفان اثر نور و صفانیستتیمار غزیبان سبب ذکر جمیل است جانا مگر این قاعده درشهر شما نیستالله شهید و کفی الله شهیدا کاین گریه کهاز ارزش خون شهدا نیستدی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر گفتا غلطی خواجه درین عهد وفا نیستچون چشم تو دل می برد ازگوشه نشینان دنبال تو بدونگنه از جانب ما نیستگر پیر مغان مرشدمن شد چه تفاوت درهیچ سری نیست که سری زخدا نیستعاشق چه ند گرنکشد بار ملامت ؟ با هیچ دلاور سپر تیز قضا نیستگفتن بر خورشید که من چشمه نورم دانند بزرگان که سزاوار سها نیستدرصومعه زاهد و درخلوت حافظ جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست 1440 نمایش فال حافظ برچسب ها: پیش بینی آینده تعبیر فال دیوان حافظ فال فال حافظ