غزل شماره 50 فال حافظ : به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است نویسنده: دایان شاپ 2020-08-27 ارسال دیدگاه غزل فال شما : به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن استبکش به غمزه که اینش سزای خویشتن استگرت ز دست برآید مراد خاطر مابه دست باش که خیری به جای خویشتن استبه جانت ای بت شیرین دهن که همچون شمعشبان تیره مرادم فنای خویشتن استچو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبلمکن که آن گل خندان برای خویشتن استبه مشک چین و چگل نیست بوی گل محتاجکه نافههاش ز بند قبای خویشتن استمرو به خانه ارباب بیمروت دهرکه گنج عافیتت در سرای خویشتن استبسوخت حافظ و در شرط عشقبازی اوهنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است پخش آنلاین این غزل تعبیر فال شما : بدانید که هر مشکلی راه حل خاصی دارد و همه درها با یک کلید باز نمی شوند. برای انجام کاری دچار تردید هستید، شک نکنید و هر چه زودتر برای انجام کار خیر پیشقدم شوید.برای رفع مشکلات و سختی ها لازم است خوب فکر کرده و با تلاش و کوشش و توکل بر خداوند بر مسائل زندگی تان غلبه کنید.صبور باشید و ناامیدی و غم و غصه را کنار بگذارید. شما توانمندی های زیادی دارید و با بهره گیری از هوش خود بهترین نتایج را به دست خواهید آورد.بیشتر به سلامتی روح و جسم خود توجه کنید و زندگی را سخت نگیرید. شک و تردید را در مورد کاری که پیش رو داری از دلت خارج کن که در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست. چرا ناامید و دلسردی؟ تو میتوانی با هوش و ذکاوت خودت از موقعیتهایی که بدست میآوری نهایت استفاده را کنی. پس بر خدا توکل کن و به عهد و وفای خویش پایبند باش. نتیجه فال شما: 1. ای معشوق! دل عاشق پیشه ی من، خود را در دام زلف تو گرفتار کرده است، به ناز و غمزه، او را بکش که این سزای اوست. این همه سختی های راه عشق، شایسته ی دل های عاشقان است که گرفتار زلف یار شده اند.2. اگر می توانی آرزوی دل ما را برآورده سازی، کوتاهی مکن و این کار را بکن که کاری خیر و شایسته است.3. ای معشوق خوش سخن من! سوگند به جان تو که دوری تو چنان آتشی به جانم زده است که در شب های تاریک همچون شمع می سوزم و می گدازم، گویی می خواهم خود را نابود کنم.4. ای بلبل عاشق! وقتی درباره ی عشق با من مشورت کردی، به تو گفتم که به دنبال این کار نرو که حاصلی ندارد، زیرا آن گل خندان (معشوق)دلش به حال تو نمی سوزد و به رأی خود عمل می کند.5. گل خوشبو، نیازی به بوی مشک چین و چگل ندارد، زیرا در قبای خود، نافه های خوشبو دارد. معشوق احتیاجی به این اشعار من ندارد و جلوه های زیبایی اش در هر حال بر قرار است.6. ای انسان! به طلب روزی به در خانه صاحبان دنیا -که پست و فرومایه اند -مرو؛ زیرا گنج عافیت و رستگاری در کنج خانه ی توست؛ قناعت داشته باش تا آبرومند و با عزت زندگی کنی.7. اگر چه حافظ در آتش عشق و دوری از معشوق سوخته و شرط عشقبازی را به جای آورده است، اما هم چنان بر سر عهد و پیمانی که با معشوق بسته باقی است. عاشق، همیشه بر سر پیمان عشق خود می ایستد. شرح ابیات غزل: (۱) دلی را که در دام زلف تو به دست خود گرفتار شده و خود را پای بند کرده با غمزه و ناز بکش که سزای او همین است.(۲) اگر از دستت برمیآید که آرزو و مراد خاطر ما را برآوری کوتاهی مکن که کار خیری در خور و سزاوار و به جاست.(۳) ای بتشیرین دهان، سوگند به جان تو که در شبهای تار، به مانند شمع درسوز و گداز و هدفم محو و نابودی خویشتن است.(۴) ای بلبل، آن گاه که اراده تو بر پذیرش عشق گل قرار گرفت به تو گفتم دست از این کار بدار که آن گل خندان به تو بیاعتنا و در فکر مصالح خویش است.(۵) گل نیازی به بوی مشک چین و طنازی دلبران چگل ندارد که او همه را از خود دارد.(۶) به در خانه دنیاداران بیانصاف روی مکن که گنج خیر و سلامت تو در کنج خانه خودت نهفته است.(۷) حافظ بر سر شرطی که در راه عشق بازی او بسته بود سوخت و از پای درآمد اما هنوز بر سر عهد و پیمان خود استوار است. کمی بیشتر در خصوص غزل فال تان بدانید: معنی و تفسیر غزل شماره ۵۰ حافظبیت اولبه دامِ زلفِ تو دل مبتلای خویشتن استبکُش به غمزه که اینش سزای خویشتن استدل خودش خود را گرفتار دام زلف تو کرده است. یعنی کسی دیگر سبب ابتلای او نشده است. پس حالا با غمزهات او را هلاک کن که شایسته همین است. زیرا برای چه خود را به چنین مشکلی گرفتار کرده که کسی نمیتواند خلاصش نماید. [مبتلای خویشتن = سبب ابتلای خود گشته / سزای خویشتن = یعنی سزاوارش است] ✦✦✦✦بیت دومگرت ز دست برآید مرادِ خاطرِ مابه دست باش که خیری به جای خویشتن استاگر از دست تو برمیآید که مراد خاطر ما را برآوری، زود باش که این هم در جای خود یک عمل خیر است. یعنی مراد خاطر کسی را برآوردن در جای خود یک امر خیر است. [بدست باش = زود باش] ✦✦✦✦ بیت سومبه جانت ای بتِ شیرین دهن که همچون شمعشبانِ تیره مرادم فنای خویشتن است ای زیباروی شیرین دهان، به جان تو سوگند که چون شمع آرزویم فنا و نیستی در شبهای تیره است.✦✦✦✦بیت چهارمچو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبلمکن که آن گلِ خندان برای خویشتن استخواجه خطاب به بلبل میفرماید: چون به فکر عشق افتادی و تدبیر عاشقی را ریختی، ای بلبل، سخنم و نصیحتم به تو این است که به فکر عشق مباش، زیرا آن گل خودرُو به سخن و نصیحت کس عمل نمیکند و خودرأی و خودپسند است و هرگز به فکر کسی تابع نمیشود. پس با این وصف ای عندلیب دچار زحمت میشوی، بیا و از این خیال منصرف شو. [رأی = فکر / گل خودرُو = گلی را گویند که خود به خود روییده باشد یعنی در اثر تربیت و توجه کسی وجود پیدا نکرده] ✦✦✦✦بیت پنجمبه مشکِ چین و چگل نیست بوی گل محتاجکه نافههاش ز بندِ قبای خویشتن استبوی لطیف و فرحبخش گل به مشک چین و چگل احتیاج ندارد. زیرا بوی لطیف، چون مشک از خوبی قبای خویشتن است. یعنی از باغ خودش است حاصل کلام: این که هرکس که در فن خود کامل و ماهر باشد محتاج استغاثه از دیگران نمیشود. مراد از قبا، خودِگل و منظور از بند آن، متصل و ممتزج بودن گل است. [نافه = غلاف مشک است / چگل = در ترکستان جایی را گویند که زیبایان زیاد دارد که جملگی بت پرست اند / چین = یک معنای آن پیچ و شکنی است در زلفان و گیسوان محبوبها و گاهی گرهی است که در ابروانشان پیدا میشود؛ و دیگر: شهری است در ترکستان که کاسههای چینی از آنجا میآید و زیبایان چینی ضرب المثل شدهاند. چون همگی دارای صورت سفید و چشم و ابروی مشکی اند.] ✦✦✦✦بیت ششممرو به خانه اربابِ بی مروّتِ دهرکه گنجِ عافیتت در سرای خویشتن استبه درِ خانه ثروتمند بیمروت دنیا مرو؛ که گنج عافیت، در سرای خودت است. حاصل کلام: در خانه خود با توکل و قتاعت زندگی کردن خیلی بالاتر است از رفتن به در خانه ارباب بیمروت زمانه که قدر و ارزش شخص را نمیدانند. ✦✦✦✦ بیت هفتمبسوخت حافظ و در شرطِ عشقبازی اوهنوز بر سرِ عهد و وفای خویشتن استحافظ سوخت در حالیکه در شرط عشق و جانبازی هنوز هم نسبت به عهد و پیمان اولیه خود وفادار است. یعنی با این که در راه عشق و محبت جانانش محو شده، ولی باز هم به عهد خود وفادار است. از جان گذشت، ولی از جانان نگذشت. 1804 نمایش فال حافظ برچسب ها: پیش بینی آینده تعبیر فال دیوان حافظ فال فال حافظ